2733
2734
عنوان

مهربون ترین آدمی که دیدین و چکاری انجام داده؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1173 بازدید | 39 پست
همسایمون تموم بارداریمو مثل ی مادر ازم مراقبت کرد 

چه خوب 

فکر میکردم نسل این همسایه های خوب در حال انقراض‌ه


ما که فقط در حد سلام توی راه پله

واحد‌های دیگرم اگه بیرون ببینیم اصلا همو شاید نشناسیم

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

انشالله خدا سایه همه پدرو مادرا رو بالا سر بچه هاشون حفظ کنه بابای منم ساده ترین زندگی رو داره تا ب ...

ان شااله...اره عزیزم اونا اصلن بفکر خودشون نیستن فقط خوشی بچهاشون براشون مهمه. دیروز خونه بابام بودم داداشم یکم توفکر بود باباوقتی اینجوری دیدش حقوقشو ک دیروز براش ریختن کامل انتقال داد براداداشم درصورتی ک خودشم دستش خالی بود.واقعا تکه ای ازوجود خدا هستن روی زمین

2731
والاازخودم تعریف نمیکنم ولی هرکارکردم برای اطرافیان دستم نمک نداشت

میگن محبت اضافه میشه بعدا وظیفه...

انشالله که جواب کارهای خوبتون از خدا بگیرین نه بنده هاش

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
چه خوب  فکر میکردم نسل این همسایه های خوب در حال انقراض‌ه ما که فقط در حد سلام توی راه پل ...

بستگی ب محیطشم داره ماهم همسایه های قبلیمون همینطور بامحبت بودن چندروز پیش یکیشون زنگ زد بهم قسمم داد اگه کاری داری بگو بیام کمکت.ولی اینجایی ک اومدیم اصلن همو نمیشناسن

میگن محبت اضافه میشه بعدا وظیفه... انشالله که جواب کارهای خوبتون از خدا بگیرین نه بنده هاش

انشالله منکه چشم داشتی به کسی ندارم وظیفه کسی نمیدونم فقط که آدم خوردنکن کوچیکش نکنن 

2738
ان شااله...اره عزیزم اونا اصلن بفکر خودشون نیستن فقط خوشی بچهاشون براشون مهمه. دیروز خونه بابام بودم ...

خدا حفظشون کنه

در مقابلم زیادن خانواده‌های که از بچه ها حمایت نمیکنن

من همه اش میگم کاش بابام اعتدال داشت و یکمم به خودش می‌رسید

داداشام بهترین خونه ها رو دارن اما خودش خونه قدیمی دلم میسوزه انقدر زحمتکشه 

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
انشالله منکه چشم داشتی به کسی ندارم وظیفه کسی نمیدونم فقط که آدم خوردنکن کوچیکش نکنن 

خب عزیزم کمتر باهاشون رفت و آمد کن یا سنگینتر برخورد کن باهاشون

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
خود ببو گلابیم

حالا چراببوگلابی

 دور از جونت 

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
خودم بودم خاک تو سرم .الان دیگه اونجوری نیستم و راضی ام 


دور از جون دوستم

آره گاهی محبت و مهربانی بیش از ظرفیت آدمها برای خود شخص آزاردهنده میشه

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز