2777
2789
یک روز من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز معنای دیر شدن را خواهی فهمید!!!!
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

ارزشمندترین مکانهایی که در دنیا میتوان حضور داشت
در فکر کسی ...
در دعای کسی...
و
در قلب کسی ...
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
گاهی بی بهانه باید خلوت کسی را شکست
تا بداند
دوستش داری و بیادش هستی
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
نمی ت-وان ب-ه گذشته برگشت و آغ-از خوب-ی داش-ت
اما
میتوان در همین لحظ-ه شروع کرد و پایان خوبی داشت!!!
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
من انسانی قوی هستم اما گهگاهی دلم میخواهد کسی دستم را بگیرد و بگوید نگران نباش من باهاتم
همه چیز درست خواهد شد...
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
شاد باش ...
نه یک روز بلکه هزاران روز ...
بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند.
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
آدم ها فقط آدمند
نه بیشتر و نه کمتر ...
اگر کمتر از آن چیزی که هستند نگاهشان کنی آنها را شکسته ای
و اگر بیشتر از آن حسابشان کنی، تو را می شکنند
بین این آدمها فقط باید عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه . . .
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
کاش دستان خدا پیدا بود ...
تا در آن وقت که بی حوصله و تنهایی ...
و دلت از غم دنیا مملو ...
بزنی تکیه بر آن ...
و بخندی به همه رنج جهان
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
در هیاهوی زندگی دریافتم:
چه دویدنهایی که فقط پاهایم را از من گرفت،
در حالی که گویی استاده بودم!
چه غصه هایی که فقط سپیدی مویم را حاصل شد،
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود!
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود وگرنه نمی شود
به همین سادگی!!!!
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
ساجی-شادونه
پست ها: 4,693
عضویت: 25/10/1390
1392/1/22 11:55 ق.ظ


- یه غمی هست که بچه های آخر بیشتر درکش می کنن، غم به مرور زمان کم شدن آدم های سر سفره


ساجی جان... یه دفعه یه بغضی اومد و نشست توی گلوم که نگو... بچه اخر نیستم.... اما درکش کردم
عاشقی جرم قشنگی است.... در انکار مکوش!
حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم باز کـــنار تـــو می افتد ...
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن ...
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
دلم یک دنیا تنهایی میخواهد
با یه عالمه تو
و تمام گوشه کنارهای اغوشت
کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم " هر چه آرزو کنـــــــــــــــد"
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز