سلام.صبح باشوهرم حرف زدم.گفتم ببین با تمام ناراحتی هایی که دارم و دلخورم ازت و مشکلاتی که این مدت برام پیش اومده بهت حق میدم بری و دنبال زندگی شاد تری باشی اما لطف کن که اول همه چیزو با من تموم کن .خیلی هم ناخوداگاه گریه کردم یعنی نتونستم خودمو کنترل کنم.به من گفت من فقط سلامتی تورو میخوام .تو انهمه منو اذیت میکنی با اینکه ثبات شخصیتی نداری اما من تاحالا یبار دست روت بلند نکردم.خواستن بستریت کنن من نمیذاشتم.خواستن بهت شوک بزنن ترسیدم بلایی سرت بیاد.گفت بهترین دکتر هارو تبریز بردم هرکدوم یه دارو داد.نخوردی نخواستی خوب بشی.گفت من هیچوقت ظلاقت نمیدم.ولی بخودت بیا.
نمیتونم دیگه به هیچ کس اعتماد کنم.اصلا حال خوبی ندارم.یکم قرآن خوندم آروم شدم.ولی قرار ندارم.خواستم برم تهران یمدت پیش خواهر برادرام ولی پشیمون شدم.نمیدونم چکارکنم.دیروز دکتر برام سرترالین الپرازولام هالوپریدول و تریفن نوشت.
دیروز عصر رفتم پیش یکی از شاگردای دکتر روازاده.شرح حالمو گفتم.به من گفت میخوای بهم اعتماد کنی تمام داروهای اعصابو بریز دور چون تو افسرده ای.اگر دوقطبی بودی میگفتم حتما داروهاتو بخور.یه سری دارو گیاهی و دمنوش و عرقیجات داد و دستور غذایی.فرستاد حجامت.و قرار شد دوهفته دیگه برم زالو درمانی.یک سری دعا و ... هم قرار شد بخونم.
گفت دوماه تحت نظرم باش اگه تاثیر داشت که ادامه بده اگه نداشت خودم میفرستمت پیش یکی از حاذق ترین دکترای روانپزشک تهران
خلاصه از تمام کسایی که اومدن و نظر دادن ممنونم.حلالم کنید دوستای گلم اگر باعث ناراحتیتون شدم حتی برای یک لحظه...