من نامزدک بودم یه بار جلوی عابر بانک بودم حس کردم یه نفر داره از بغل نگام میکنه ولی اصلا نگاه نکردم ببینم کیه..بعد یه پیر مرده دوتا کارتشو داد ک براش پول بگیرم خلاصه خیلی جلو دستگاه بودم ولی اون اصلا چشم ازم برنداشت ..یهو برگشتم نگا کردم دیدم خودشه..تا خونه گریه کردم تو خیابون اونم با ماشین پشت سرم میومد ..وقتی رفتم خونه خط قدیمیمو روشن کردم ..انقد منتظر پیامش بودم ولی پیام نداد ..البته حقم داشت فکر کرده من این خطو دیگه ندارم..شب خابیدم ..فردا ساعت ۱۰از خواب بیدار شدم دیدم ۲تا میسکال و چندتا پیام دارم..ینی مطمعن بودم ک خودشه..وقتی پیاما رو باز کردم دیدم خودشه ..اس داده بود ک من امروز دیدمت اصلا دلم نمیخاست پلک بزنم چقد دوست داشتم تا صبح همینجوری نگات کنم خانوادت ظلم بزرگی در حقم کردن مگه گناهم چی بود ک نزاشتن بهت برسم ..نوشته بود تا عمر دارم امروزو یادم نمیره چقد خوب کردیخطتو روشن کردی میدونم توام منتظر بودی من بهت پیام بدم..
دقیقا همون موقعی بود ک من داشتم طلاق میگرفتم ولی اون نمیدونست..همون روز بهش گفتم اگه یه روز بهت گفتن نسترن خوشبخت شده تو باور نکن..روزای خوش من همون روزایی بود ک با تو بودم..الانم دارم جدا میشم چون دیگه نمیتونم فیلم بازی کنم ..گفتم خدا ب مامانم رحم کرد ک نزاشت شب عروسیم سر برسه چون اون شب عزا میشد برا مامانم ..چون من نمیزاشتم منو زیر سقف کسی ببرن ک دوسش ندارم..
بعد زنگ زد بهم زار زد گفت نسترن حلالم کن فکر نمیکردم بخاطر من کسی دیگه رو دوس نداری .گفت تو جدا بشی اگه خدا هم قبول نکنه من میام سراغت ..گفت خانوادتم قبول نکنه باهم فرار میکنیم