مجرد که بودم رو به رو خونه بابام اینا یه خانواده اومدن از یه شهر دیگه ..
همشونم ناراحت 3 تا دختر کوچیک .دسته گلی داشت .
همون شب زنه درد و دلش گرفت و گفت شوهرم زن دوم داره و از دستش فرار کردیم او اومده اینجا برام خونه گرفته تا اون ندونه کجاییم و ......
بعد پسر بی شرف و نامردش رفته بود دنبال زن دوم و اوردش خونشون با افتخار .اااآااآخ که مو وقتی دیدمش اتیش گرفتم .اتیش ها .مامانه همون شب پسرش رو اق کرد از ته دل .ها .و زجه زد و صبح روز بعد رفت .
این انگار شوهرش بدهی بالا اورده بود .این زن دومه هم از این موقعیت سو استفاده میکرد نامرد و میتازوند .
خلاصه بعد فهمیدیم این پسره با زنه رابطه داره .اگه بدونی چه کارا که نمیکردن .و با صدای بلند .اصلا مرده نمی اومد خونه هیییچ همش ای کثافتا اونجا بودن و دم کثیف کاری.