یک خواستگار داشتم .اون زمان پدرم داشت ده طبقه میساخت.تا وارد شد مادرش گفت کل ده طبقه مال شماست.به دخترتونم میدید .جهاز و خونه با هم میدید.خلاصه فقط از ساختمون پرسید ما محترمانه برخورد کردیم چون مهمان بودن بعد دوباره زنگ زد پسندیدیم حالا با پسرمون بیاییم پدرم گفت خونه رو یا دخترو دیگه راهشون نداد.