دلم به قدر همه دنیا گرفته

سودا جان برات متاسف هستم

راستش من که از روز اول گفتم همه ی چیزو میبخشم فقط بیا حق طلاق بده و برو. من خودم همه ی کاراشو می کنم ولی خب حاضر نشد! گفت طلاق نمیدم! منم دیگه به اجبار پا تو مسیر دادگاه گذاشتم. دادگاه هم که قربون خدا برم اونقدر دیر به دیره که اصلا یادت میره برا چی اومدی خونه بابات!

خانواده ی منم ساده بودن خانواده ی اونا خیلی رِند و زرنگ بودن! ما هم چوب سادگی هامونو خوردیم.

سودا جان خوشحالم باهات آشنا شدم. خیلی نیاز داشتم با کسی که شرایط مشابه منو داشته درد دل کنم.

عزیزم توکل به خدا

درسته منم می دونم طلاق خیلی سخته! هم خود طلاق و هم شرایط بعد از اون! 

منم برای همین ۴ سال زور خودمو زدم و تمام تلاش خودمو کردم که کارم به طلاق نکشه ولی خب شرایط الانم خیلی خیلی بهتر از شرایط اون زندگیمه! سختی هایی داره مثلا دادگاه رفتنا، رای صادر شدنا، از شانس من خونه ی خودم روبروی نظام مهندسی بود حالا بعضی روزا مجبورم برم نظام مهندسی و خب خیلی سختمه!

اما سودا جون تمام تلاش خودتو بکن و بازم کم نیار

خوبی منو تو اینه که بچه نداریم که مجبور باشیم به گذشته وصل بشیم. از طرفی اگه شاغل باشی کمتر بهت فشار میاد و باید توی مسیر رشد قرار بگیری.

من توی این مدت چندتا کار جدید گرفتم. خدا خودش روزی رسونه. در کل حالم اونقدرا هم بد نیست وقتی هم بد میشه با مشاورم تماس می گیرم و راهکار می گیرم. 

آره گیسو کمند جان من یه کم در جریان شرایط زندگیت هستم. بچه ها بیاین با هم باشیم و همدیگه رو تنها نذاریم و به هم روحیه بدیم. اجازه ندیم شرایط به ما غلبه کنه این ما باشیم که به شرایط غلبه کنیم.

میفهمم عزیزم

منم شبایی رو پشت سر گذروندم که تا خود صبح تپش قلب داشتم. ولی همش میگذره و پشتش هیچی نیست. زیاد به خودت سخت نگیر.

فکر کنم دیشب توی یکی از تاپیکا خوندم نظر داده بودی.

مهم نیست. غم و غصه رو بذارین کنار و خوش باشین. اینقد خودتو عذاب نده. سعی کن آروم باشی

چرا آخه؟؟؟

من اصلا داغون نیستم!

این تاپیکی الان توش هستیم مال زمانیه که توی اون زندگی بودم. چقدر زجر کشیدم. الان خیلی شرایطم بهتره. البته من شاغلم خیلی سرمم گرمه. توی اجتماع حضور دارم. دستم توی جیب خودمه و نیازمندی هامو پاسخ میدم. خانوادم کنارم هستن. خب خداروشکر جوونم و زیبا و از همه مهمتر اینکه " خدا " رو دارم.

تو هم قدر خودت، زیبایی هات و داشته هاتو بدون عزیزم.