دیروزرفتنی سرکار ازم کلاه خواست منم اشتباهی بردم دادم بهش یه کلاه دیگیی اونم نفهمیدم چس گفنت و رفت .
صبح اش گزاشتم . اومد خونه و برگشت گفت سگ پدر چرا کلاهمو اشتباه دادی بقران هیجی نگفتم و اروم میوه اوردم براش دوباره زنگیدن رفت
زنگ زد گف ناهار چیه گفتم اش گفت حیوان گشنمه غذای خوب بپز پاشدم یه ساعتهپختم مرغ و برنج
اومد خورد الانم از مزرعه باباش هندونه اورده یه گونی گفت بیا اینارمم ببر بده بابات سیر شن 😐بقران هیچی نگفتم
رفت حموم گفت سریع اماده شو ببرمت بندازمت خونع بابات تا کتک نخوردی . منم دارم میرم . بقران راسته و دروغ نمیگم درضمن تو راهیم و قهر و نمیتونم ج بدم یه ربع طول میکش ج بدم بهتون