خیلی خطرناکه اینجور چیزا...
من مادرم ناخواسته و به عنوان همراه ی نفر(مامانم در جریان نبود)
رفته بودن پیش ی آقایی نه کتاب داشت نه قرآن...فقط ی میله دستش بود میگرفت سمت هرکسی و درباره ش اطلاعات میداد ...مثلا من وقتی مادرم اونجا بود زنگ زدم بهش حالو احوال کردم مامانم گفت جاییه بعدا بزنگم...بعد اینکه قطع کردم کلی اطلاعات راجب من به مادرم داد که درست بود حتی بیماریمو که مادرم خبر نداشت اون به مادرم سربسته گفت...خیلی ترسناک..مادرم تا چند وقت دلش بیقرار بود تو خواب...