اولا بگم نمیخوام برم تو پر بازدیدا یا اینکه دروغ بنویسم یا اینکه سر کارتون بزارم نه هیچکدوم فقط دلم گرفته عیبی نداره حرفی هم نزنید همین ک گوش بدین برام کافیه ....
نمیخوام کشش بدم از قبله تولدم شروع کنم میخوام از دو سال پیش شروع کنم وقتی ۱۶ سالم بود اهل دوست پسر نبودم قبله اون اصن میترسیدم با کسی باشم چون بابام همینجوری بهم شک داشت همینجوریشم ولش میکردم میگفت من ...هووف بگذریم ۱۶ سالم شده بود ک گوشی خریدم قبله اونم داشتم لمسی نبود هیچی ی روز رفتم تل دوستم منو برد ی گروه هیچکس توش نبود همون لحظه خواستم لفت بدم ک دیدم یکی میگه سلام خوش اومدی گفتم جوابشو بدم بعد میرم یک ساعت گذشت و نرفتم ی جورایی فهموند ک مثلا میخواد باهام رل بزنه من لفت دادم اومد پی وی گف چرا رفتی و اینا کاری ندارم بلاخره دوست شدم فهمیدم کرجیه من رشتی خب خانوادم جوری نبود ک بزاره برم بیرون پس اصن بهش پیشنهاد ندادم بیاد دیدنم چون نمیتونسم و اون و عشق نمیدیم و میگفتم دو روز دیگ میره مگ علافه میخواد منو چیکار ما دوریم اونم حرفی از اومدن نمیزد و همه اینا باعث میشد بفهمم عشق نیس خلاصه بعده ی مدت شمارم و دادم و بهم زنگ زد عکس هم و دیده بودیما ولی حرف تا اون موقع نزده بودیم زنگ زد حتی نمیتونسم بهش سلام کنم از خجالت بود چن هفته گذشت من عوض نشدم ک نشدم ازش خجالت میکشیدم حتی ویسم نمیدادم میگفت عیب نداره درست میشی دیگ کم رنگ شده بود رابطمون تا اینک ب کات کشید و همون شب پشیمون شد و گفت هیچکس مثه تو نیست .....اگ میخواین ادامه بدم بگین