زنگ زدم با مامور دارم میام جلودرتون گفت چرا روانی شدی ببخشید و اینا خواهرش زنگ زد ک فلانی باز چی شده تعریف کردم گفت تو کوتاه نیا الکی بترسونش گفتماوکی بعد گفتم دست از سرم برددار .اومدم دیدم اومده جلودر خونمون نشسه گفت بیا پیشم
نرفتم گفتم اقا ازت مینرسم گفت بخدا دوست دارم