2737
2739

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

نوچ

در جهــان هستـے ،دقیقا همونجـا ڪہ نشستے :یادبگیـر و با اینـ عقیدهـ رشد و تلقے کنـ کـہ *انســــــــان* واقعے باشے ،انسان واقعے بودنـ بہ اینـ معنا نیستــ ڪہ چـادر مشکے سر کنے ،تسبیحـ بگیرے دستتـ و توجامعہ خودتو بہ دیگرانـ اثباتـ کنے ، سحر و شامـ درپیشگاہ الله خمـ و راستـ بشے درصورتے ڪہ معانیشو مورد توجہ قرار ندادے و درڪش براتـ سخت باشہ •••• انسانـ واقعے یعنے :اینقد وجدانـ داشتہ باشے تادلیو نشکنے ، غیبتـ همـ جنستو نکنے ، تهمتـ ناروا نزنے ، قضاوتـ بیجا نکنے ، شبانہ روز زندگیتو بہ دخالتـ درزندگے دیگران نگذرونے ،  زشت روی ، خوشگل روی ،کوتاه و بلندے ، ثروتمند، فقیرے را دیدے بہ تمسخر نگیرے ، دل مظلومیو شاد کنے ،باطنـ و ظاهرتـ یکے باشہ ، کار خیرے میکنے همجا جـــار نزنے ، بخششـ اونمـ بخاطر خدا داشتہ باۺے ، حسدورزے نکنے، بخاطر حرفـ مردمـ زندگے نکنے و....خلاصہ شبـ کہ سرتو میزارے روے بالشتـ راضے باشے ازخودتو وجدانتـ √آره انسانـ واقعے بودنـ یعنے خــدا ازتـ راضے باشہ و خنده رو بہ لباے امامـ زمانمونـ بیارے ❤❤❤
2728

منو علی حدودا ۴ سال دوس بودیم بعد من رفتم یونی .علی کلا خیلی گیر بود روم واقعا اذیت میکرد بیرون نمیذاشت برم کلا دوتا دوست داشتم ب لباس و ارایش و مو و اینا گیر میداد.ولی شبا از ۷ تا ۱۲ و ۱ بیرون بودیم خیلیم همو دوس داشتیم تااینکه دختر بازیاشو شروع کرد برام مهم بود ولی ن اونقدر.چون قرارمون ازدواج نبود

خلاصه یونی قبول شدم رابطمون بخاطر دوس دختراش کم شده بودو فقط شبا همو میدیدیم گاهی ی روز درمیون با دانشگامم شدید مخالف بود ولی من دیگه اهمیت نمیدادم.با صمیمی ترین دوستم ی دانشگاه بودیم و درسارم باهم برمیداشتیم

2740

ی سری ترم اول بودم ی شب علی گفت بیا پایین کارت دارم رفتم پایین نشستم تو ماشین زد توگوشم موندم گفتم چته گفت پرشیا نقره ای کی بود ک امروز سوار شده بودی؟گفتم وا بسم الله خواب دیدی پرشیا کجا بود من اصن امروز کلا خونه بودم کلاسم نداشتم

پیاده شد داد زد پیاده شو پیاده شدم خندم گرفته بود گفتم چ بیابون چ خیابون میگم سوار پرشیا نبودم اصن تا بحال ب عمرم سوار پرشیا نشدم ک حداقل اونو گردن بگیرم

میگفت یکی دیدتت زنگ زده ب من.گفت بگو کی بوده وگرنه همینجا میزارمت میرم گفتم برو کاری ک نکردمو گردن نمیگیرم.گفت فلانت میکنم گفتم بکن مهم نیست برام



اروم تر شد قسم و قران خوردم ک من نبودم برگشتیم رفتیم جیگرکی بهدم منو رسوند اون از اون روز

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687