خیلی عصبانیم تا رسید گفت بمن تو من تو فشار گذاشتی گفتی خونرو تعمیر کنیم میتونستیم بشینیم توش تحمل کنیم تو گفتی ماشینم بفروشم خونه بخرم تو فلان تو بهمان مادرشوهرمم پشتش در اومد حتی گفتم نباید شبا دیر بیاد مادرشوهرم گفت ولش کن شاید کاز داره بعد گفت اون بده تو هم بدی منم گفتم هر کی بگه من بدم بدی از خودشه خلاصه انگار فقط دلش میخاس بمن این حرف بزنه چکار کنم این کار دیگه تا عمر داره انجام نده چکار کنم تنبیهش کنم که مشکلات بینمون همه جا نگه دلم میخاد درس خوبی بهش بدم