این چند روزا خیلی از زندگی خسته شدم نه میخوام زنده باشم نه جرات مردن دارم سال ۹۹ هم کنکور دارم همه دارن میخونن ولی من کارم همش گریه وحسرت خوردنه چون رغبت ندارم کتابامو باز کنم سال اولم که رفتم تجربی هنوز از مدرسه یه ماه هم نگذشته بود اومدم وسط خونه زار میزدم بذارن بر رشته ادبیات که خیلی از تجربی متنفرررم ولی انگار نه انگار چون یکی یدونه هم حتما بایستی تجربی بخونه هیچی نگفتم حالا به زور تحمل میکردم میگفتم که کار خدا تا کنکورم زنده نباشم که همه شاهکارمو ببینن ولی الان واقعا خسته شدم هم از ایندم میترسم هم از این رشته متنفرم دیگه نمیدونم ایندمو چیکار کنم
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی مانددر این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
بابا خواهر من رفت ادبیات با معدل بالا 19/46حالا پشیمونه اخه ادبیات اینده نداره یکیش خود من نشستم تو خونه شانس بیاره تربیت معلم نیرو بگیره وگرنه رشته هاش تا دکتری بری شاید کار برات باشه