عزیزم با مادرشوهرت روبرو نشو برای خودتو شخصیتت بهتره اما مشکلت رو باید از طریق همسرت حل کنی یعنی با اون با خوبی و مهربونی حرف بزنی یعنی مثلا میخواد برنامه بریزه برای مسافرت یواش یواش باید عادتش بدی که به مامانش نگه و خودتون برید حتی مامانش گفت هم اون نبردش حالا چجوری باید اینکارو بکنی الان بهت میگم
ببین مثلا میخاین برید شمال شوهرت میخواد بره به مامانش و بقیه بگه تو باید با زبون خوش راضی اش کنی ک نگه مثلا بهش بگی عزیزم حالا صبر کن بزار همه چی رو اوکی کنیم صددرصدی شد بهش میگیم یهو بهم میخوره ناراحت میشه زن بیچاره گناه داره
با اینطور حرفا اول یادش بده نگه هر مسافرتی رو از جلوترش
بعد ک نزدیک رفتنتون میشه بگو حمیدجان(اسم شوهر خودت حالا مثلا) نظرت چیه این دفعه دوتایی بریم؟ چون همیشه ک با مامان اینا رفتیم مسافرت بیا ایندفعه دوتایی بریم یکم خلوت کنیم من جلومامانت اینا روم نمیشه شیطونی کنم یا خیلی کارارو انجام بدم البته با اونها هم خوش میگذره ها ولی اون ی مزه داره این ی مزه دیگ
بعدش با این حرفها راضی اش کن که تنها برید و وقتی هم تنها رفتین هراتفاقی هم افتاد باید باید یکاری کنی بهش خیلی خوش بگذره و ناراحت نشه تا این تو ناخوداگاهش ثبت بشه ک مسافرت دونفره بیشتر خوش میگذره
البته اینک تا کی باید تلاش کنی یک پروسه چندساله اس و اونقدر باید با حالتهای مختلف امتحان کنی تا براش جا بیافته