تاپیک جامع حاضر جوابی😎😎

این خیلی خوب بود اما اصلا غرور هم نداره بازم میگع منو ببرین یعنی این بشر و نمیدونم چیکارش کنم خیلی رو مخه ولی خیلی خوب گفتی این دفه امتحان میکنم ولی یه اخلاقی هم داره حرفاشو برمیگردونه ممکنه بگه نه کی گفت 🤔🤔🤔

مررردسی گلم

وقتی ازپله ها میان بالا میگن واااای خسته شدیم چقققد پله دارین مودبانه باشه...پدرشوهرمادرشوهر...

یدونه م برا جاری بگین کوبنده

😂😂😂😂😂😂😂😂😂

ممنون از ااپیکت خدا دلتو شاد کنه ایشالا 

خیییلی خندیدم

ببخش اشتباه گفتم😂😂😂😂😂😂😂😂

چرا فشار بدی وایتکس درمیاد😂😂😂

عزيزم اصلا كاري ندارم حرف من اينه كه ادم ميخوام جواب بده يه جواب مسخره نده كه بيشتر بهش بخندن

چندساله ازدواج کردین؟ از اول اینطوری بودی؟ شما بزرگتری یا دخترا؟ یعنی کدومتون اول ازدواج کرده؟ مادر خودتم میبری مسافرت یا فقط مادرشوهرت میاد؟ نظر شوهرت چیه تو این زمینه؟ کلا شوهرت اگر مامانش اذیتت کنه چیکار میکنه؟ به مامانش تذکر میده یا هیچی نمیگه؟

چون فامیل شوهرت هستن میتونی بندازی گردن شوهرت یعنی مثلا یه چیزی تواین مایه ها با ادبیات خودت بگو

- اره والاه پله هاش زیاده ماهم خسته میشیم دیگ پسرشماست اینطوری خونه گرفته

- چیکارکنیم دیگ پسرتون بیشتر از این وسعش نرسید برام خونه بگیره بازم من خوب زنی هستم ک موندم اینجا چون خودمم خیلی اذیت میشم

- ای بابا بنده خدا آقا(اسم شوهرت) بهتر از این دیگ پولش نرسید کسی هم نبود دستشو بگیره فعلا باید بسازیم با همین( اینطوری به پدرشوهرمادرشوهرت تیکه هم انداختی که یعنی کمک ما نمیکنید)

برای جاریت هم بستگی داره خوب ... ازت بزرگتره؟ زودتر ازدواج کردن؟ وضع مالیشون بهتره یا نه؟ مسخره میکنه جدی یا همینطوری میگه؟

اخه من خودمم از پله میرم بالا نفسم میگیره و قصد ناراحت کردن صاحبخونه رو ک ندارم

خخ از اول بی زبون بودم هشت ساله ازدواج کردم نه از امه تواهرشوهرام کوچکترم خیلی هم کوچیکترم مامان خودمم نمیبرم شوهرم تازگیا دیگه به مامانش تذکر میده چون شناختتشون الان اذیت میشم هر وقت شوهرم نیس این زن هی چرت و پرت میگه شوهرمم چند باری بهش گفته باز از رو نمیره

البته خیلی بی زبون نیستم ولی از قبل هی بی زبون بازی درآوردم انقد بغضم میگیره از تفاوت گذاشتنش نمیدونم چی بگم 

عزیزم با مادرشوهرت روبرو نشو برای خودتو شخصیتت بهتره اما مشکلت رو باید از طریق همسرت حل کنی یعنی با اون با خوبی و مهربونی حرف بزنی یعنی مثلا میخواد برنامه بریزه برای مسافرت یواش یواش باید عادتش بدی که به مامانش نگه و خودتون برید حتی مامانش گفت هم اون نبردش حالا چجوری باید اینکارو بکنی الان بهت میگم

ببین مثلا میخاین برید شمال شوهرت میخواد بره به مامانش و بقیه بگه تو باید با زبون خوش راضی اش کنی ک نگه مثلا بهش بگی عزیزم حالا صبر کن بزار همه چی رو اوکی کنیم صددرصدی شد بهش میگیم یهو بهم میخوره ناراحت میشه زن بیچاره گناه داره

با اینطور حرفا اول یادش بده نگه هر مسافرتی رو از جلوترش

بعد ک نزدیک رفتنتون میشه بگو حمیدجان(اسم شوهر خودت حالا مثلا) نظرت چیه این دفعه دوتایی بریم؟ چون همیشه ک با مامان اینا رفتیم مسافرت بیا ایندفعه دوتایی بریم یکم خلوت کنیم من جلومامانت اینا روم نمیشه شیطونی کنم یا خیلی کارارو انجام بدم البته با اونها هم خوش میگذره ها ولی اون ی مزه داره این ی مزه دیگ

بعدش با این حرفها راضی اش کن که تنها برید و وقتی هم تنها رفتین هراتفاقی هم افتاد باید باید یکاری کنی بهش خیلی خوش بگذره و ناراحت نشه تا این تو ناخوداگاهش ثبت بشه ک مسافرت دونفره بیشتر خوش میگذره

البته اینک تا کی باید تلاش کنی یک پروسه چندساله اس و اونقدر باید با حالتهای مختلف امتحان کنی تا براش جا بیافته 

ببین عزیزم بالا بری پایین بیای جیگر جیگره دیگر دیگره

هزاااار سالم بگذره اونها دختراشن و صددرصد از تو بیشتر دوستشون داره میشه مامان تو زن داداشت رو بیشتر از تو دوست داشته باشه؟ عمرااااااا

پس قبل از جواب دادن وناراحت شدن باید یکم هم واقع بین باشی قوربونت برم ازین فرق گزاشتنه اصلا ناراحت نشو چون این ی مسئله طبیعیه تو نمیتونی از ی مرد بخای باردار بشه چون برخلاف ذاتشه همینطور هم نمیتونی از انسان بخای بچه یکی دیگه رو بیشتر از بچه خودش دوست داشته باشه پس سعی کن این موضوع رو فراموش کنی

البته ک من خودم هم با این تبعیض درخانواده شوهرم روبرو هستم و گاهی واقعا حسودیم میشه و حتی گاهی گریه هم میکنم اما بعدش به همین نتیجه ای میرسم که بهت میگم و واقعا باعث ارامشم میشه

عزیزم اونم یه زنه ک خیلی جاها اذیت شده از این دید نگاه کن ک تورو محرم رازش میدونه و باهات درددل میکنه شاید دختراش بهش توجه نمیکنن ولی نمیتونه که بچه هاشو بندازه دور 

خودتو بزار جای اون بدون پیش داوری فک کن ببین اگر جاش غیرازین چیکار میکردی؟ منم باشم همینکارو میکنم خوب اونم دوست داره یکی بهش اهمیت بده بهش حس دوست داشته شدن بده وقتی از طرف دختراش محبت نمیبینه به تو رو میاره 

مامان بزرگ منم دختراش خیلی بد بودن و اذیتش میکردن همه حرفهاش کاراش با مامان من بود اما ازونطرف هرچی هم داشت میداد به دختراش و هی طرفداریشون رو میکرد مامانم همیشه میگه اون بنده خدا چاره ای نداشت جز این چون اگر اجازه میداد هرکسی درمورد دخترش هرچی میخواد بگه آبروی خودش هم میرفت مجبور بوده

توهم مادرشوهرتو قضاوت نکن شاید مجبوره اینطوری رفتار کنه