ازدواج

نمیدونم عزیزم . توهمین الانش سعی کن متقاعیدش کنی. بگو من اگه بچم که نباید ازدواج کنم وقتی ازدواج میکنم یعنی ازپس کارام برمیام . بگو اعتمادنداری؟ اگه گفت دارم بگو ثابت کن. بگو من خوشم میاد مستقل باشم و ازاین حرفا. اگه تونستی متقاعدش کنی که خب درست میشه اگه نه ک درست شدنی نیست 

نمیدونم شاید درکت نکنم. ولی دوسداشتن دوره ایه ... خدایی نکرده اگه مشکلی داشته باشی تواون شهر غریبی حالا هزاری ام شوهرت فرشته باشه... پدرو مادر لنگه ندارن بی شک 

خب اگه تغییر نکرد چی؟ میتونی تحمل کنی که بامادرشوهر و خواهرشوهربری بیرون ؟ آدم یوقتایی یه چیزایی میخواد بخره دوسنداره کسی بفهمه یا چون هم سلیقه نباشه و نظرشو اجبارکنه دوسداره تنها باشه 

خب تو دیگه رسما دل باختی و هرچقدم پیچ واپیچ باشه علاقتو ترجیح میدی به همه چیز که دست خودتم نیست . پس سعی کن کنار بیای به امید این نری که عوض شه بعد ناامید شی . چون آینده مشخص نیس 

هیچی مهمترازخونواده نیس همین 

این اوج حقارته ک با خواهر مادرم 

بعدا همون خواهر مادر هزار حرف میزنن پشت سرت 

به نظرم‌کسی که از اول داره اینطوری برات خط و نشون میکشه باتره کار به ازدواج نکشه تو همین مرحله تمومش کنین 

عزیزم قبل از هر تصمیمی برو مشاوره 

دوری از خانواده مسله کمی نیست. تو اگه بری کردستان دلت واسه شهر خودت پر میزنه. میتونی دریا رو نبینی؟؟؟میخای بشی یه آدم افسرده؟؟فردابچه دار بشی بچه هات خانوادتو میخان. من ماهی یکبار یا ۴۵روز یه بار میرم شهرم. بچه هام واسه خانوادم بال بال می زنن. هر وقت میخام برگردیم تمام مسیر گریه میکنن. منو شوهرمم باهاشون گریه می کنیم 

راه سختی رو در پیش گرفتی. اگه اونم دوستت داره نباید راضی بشه از شهر وخانوادت دل بکنی. باعاش صحبت کن ببین چقدر دوستت داره؟؟حاضره به خاطرت پا روی تعصبش بزاره؟؟؟ شما اگه از الان شرط اونو بپزیری تا آخر عمر باید شروطش رو بپذیری. زندگی مشترک این نیست عزیز. قبل از هر تصمیمی واقع بین باش. به خودت و بچه هات فکر کن 

اونایی که تو آشنایی با این سختگیری های شوهر عشق کردن تو زندگی کم اوردن 

استارتر احتمال داره عوض بشه احتمال هم داره بدتر بشه ..

تو دوستی بشما اجازه نمیده تنها بری درحالیکه تعلقی بهش نداری وای ب بعدش 

تو فرض رو بر این بزار که این اجازه ندادن برا ابد هست وبعد تصمیم بگیر ...

تو مدت آشنایی دعوات نکرده ؟؟سین جیم ت میکنه کجا میری کجا بودی یا نه ؟؟

همسر من دوسال اول  اجازه نمیداد و سخت می گرفت ولی بعدش خیلی خوب شد اما همسرم بددل و شکاک نبود فقط زیادی مراقبم بود ..