خیلی برام سخته شوهرم به حرفم گوش نمیده میگه حتما باید بریم باهاشون زندگی کنیم اما من دوست ندارم اصلا بهم خوش نمی گذره دلم میخواد مستقل باشم افسرده بودم افسرده تر شدمه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
منم اینطور بودم اینقدر خوشحال بودم اخه اینطور ماذر شوهر شام و نهار درس میکرد و ایینکه هوامو داشت خوشحال بودم البته به ازدواج ختم نشد
سرمن یه سمساری قدیمی وشلوغ پلوغه که توش همیشه جنگه.بین امیدوناامیدی.بین خنده و گریه.بین رسیدن و نرسیدن.بین ولش کن و تو می تونی.توی سرمن همیشه هزارتا زن کولی دارن کل میکشن همیشه دونفردارن سر قیمت ی قاب عکس قدیمی چونه میزنن،همیشه یه بااحتیاط برانید داره قدم میزنه.دلم یه موزه ی قدیمیه.ی موزه ای که فقط یه نفررو برای دیدن داره.توی دل من نگاه توریخته رو درودیوار.توی دل من هواپره ازکشش افقی لبای تو.پر از بزن بریما.توی دل من همیشه هزارتا نظامی دارن یک صدا میخونن پایان شب سیه سپید است ...شاید برای همینه که من هیچوقت دختر عاقلی نبودم!به هر حال صبح میشه این شب
اگه رفتی بااونا دیگه بعدش هیچ راهی نداری نباید بری پیش اونا زندگی کنی چون بعدش خدا میدونه تا کی اونجا میمونین اگه شرایطش و دارین چرا مستقل نمیشه شوهرت؟
یه بسته فلفل قرمز هندی بزارین تو جیبتون، هروقت هوس کردین برای کسی دردو دل کنین، یه قاشق از اون بریزین تو حلقتون. من امتحان کردم عالیه😐