از سوسك وحححححشت دارم يعنى قلبم ميگيره يكى ميبينم
عيد نوروز بود شب دوم مادرشوهرم اومدن خونمون عيديمو بيارن ما نامزد بوديم
داييم و دوتا از خاله هامم بودن
٢٤ تا بشقاب چينى از تو كابينت ميخواستم بيارم واسه ميوه ك يهو توشون سوسك ديدم نامرد تند تند حركت ميكرد بياد رو دستم
منم زهرم اب شد از همون بالا ظرفا رو ول كردم رو سراميك و جييييغغغغ زدم😶😶
ظرفا ريز ريز شدن همه دويدن تو اشپزخونه دسته گلمو ديدن منم بدنم ميلرزيد و تو لباسام دنبال سوسك بودم😖😖
شايد باورتون نشه ولى داشتم از ترس بيهوش ميشدم ك مامانم نشوندم رو صندلى و سريعا ابقند درست كرد مادرشوهرم اورد بده دهنم داشتم ميخوردم يهو مادرشوهرم گفت حالا راستشو بگو از سوسك ترسيدى يا از ديدن رخ زيباى ارسلان همچو زليخا از خود بيخود گشتى؟؟🤐🤐
عاااغااا چشتون روز بد نبينه خندم گرفت از تو دهنم فرررررررچ زدم ابقندا پاشيد رو كت دامن مادرشوهرم😂😂
وااااااى يعنى فقط دلم ميخواست زمين دهن باز كنه منو ببلعه😑😑
شوهرم ك اينقدر خنديد اشپزخونه رو ترك كرد😂😂