بچه ها ی زنه هست تو فامیل شوهرش خیلی پولداره و خوش تیپ و خوش قیافس خودش ولی زیاد جالب نیس نمیگم چه نسبتی دارم ولی اینو بدونید ک این خانم عروس یک خانواده سرشناس و شهید هست و تو شهر کوچیکی زندگی میکنن ... این ک ازدواج کرد برادرش با خواهرشوهر همین خانم ازدواج کرد یعنی دختر دادن دختر گرفتن .... این از اول سرو گوشش میجنبید و جاهای بد میرفت بنیاد شهید اخطار میفرستاد ب مادرشوهره و مادرشوهرم یکبار پادرمیونی کرد ازادش کرد تو .... گرفته بودنش شوهره هم انگار ن انگار 😑😑😑😑😑این خانم ی پسر داش ک خیلی شیطون بود خیلییییی ینی جوری ک میگفت این بچه بدون بسم الله و فلانه .... یمقدار تپل بود این پسرشون و یکم چهرش زیبا نبود همیشه بدنش رد کمربند و کتک بود بسکه میزدنش مادرش ذره ای محبت نمیکرد اصلا نمیدونس بچش غذا خورده بچش کجا خوابیده ! در این حد .... زدو این خانم دوباره باردار شد ایندفه ی پسر اورد خوشگل و سفید با مژه های فر خورده ... زنو شوهر عاشق این بچه بودن جوریکه پسر بزرگه کلا فراموش شد و این شد عزیز دردونه .... جایی میرفتن پسر بزرگرو نمیبردن میفرستادن خونه مادر زنه ... اگه هستید لایک کنید سریع تایپ کنم بقیشو