سلام خانوما. اول یه مختصر از چند روز گذشته بگم براتون. چند روزی میشه که با شوهرم قهرم. یعنی اینقدر عصبانی بودم از دستش که خط قرمزشو ( که بی اطلاع از خونه بیرون رفتم باشه) رد کردم و رفتم خونه مامانم و شب هم بر نگشتم. روز بعد اومدم خونه و هر روز صبح که شوهرم میرفت میرفتم خونه مامانم و شب برگشتم البته ناگفته نماند که من تو این چند روز میخاست بهش بگم کجا میرم ولی یبار بهش زنگ زدم و گفتم میخام برم خونه خالم گفت دیگه بهت کار ندارم هرکار دوست داری بکن و این شد که منم گفتم بهتر و بهش نمیگفتم.
امروز عصر پیام داد که میخام برم باغ واسه آبیاری درختها. منم گفتم من تا فردا شب که برگردی تو خونه تنهام و مامان اینا نیستن برم پیشش(آخه مامانم و خواهرام فردا میخان برن بیرون شهر تفریح و من چون پسرم کوچیک نمیرم ). جواب داد باشه نمیرم میام خونه. منم سریع تاکسی گرفتم اومدم خونمون.
حالا قضیه اصلی: فردا تولدمه. شوهرم که اومد خونه همراه خریدایی که کرده بود کیک و شمع هم خریده بود منم اصلا اعتنا نکردم و خودش کیک و گذاشت تو یخچال و اومد یکم با پسرمون بازی کرد..منم رفتم حمام.
از حمام که اومدم دختر همسایمون اومد در زد و گفت من امروز اومدم نی نی رو ببینم شما نبودید دلم تنگ شده براش. بعد که اومدم داخل شوهرم عصباااانی بود و گفت کجاااا بودی مگه؟ منم گفتم منکه میخاستم بهت اطلاع بدم خودت گفتی دیگه لازم نیست. بعدم کلی حرف که اگه اینجوری پیش بری این رابطه به کمتر ار یکسال به جدایی میرسه.