نه همه مثل هم نیستن نیس که مسئله موضوع اینه که خوب هیچکس زیاد نمیخاد با مادرشوهرش باشه بالاخره سنش صحبتش به ما نمیخوره ولی به احترام این که مادر شوهرمه الان دیگه عضوی از خانوادمه بزرگتره میتونم چن مدت ی بار باهاش تنها بمونم بالاخره اونم مادره دوس داره عروسش بیاد خونش تنها باشن همیشه که نمیشه ادم کاری که دلش میخاد رو انجام بده مخصوصا بعد ازدواج هرجور دلت خواس نمیشه که ادم رفتار کنه
تقصیر مامانته
بعد بهش گفتم ک من منظوری نداشتم و حرف منو اشتباه فهمیدی اگه دلم باهات نبود ک بهت بله نمیدادم بعد گفت ک تو میدونی زندگی یعنی چی ؟دوس داشتن از ته دل ینی چی؟زندگی ینی چی؟با ی لحن اعصبانی منم هیچی نگفتم و اونم زل زده بود توچشام بعد من دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و ی دفعه اشکم سرازیر شد اخه تاحالا باهام اینطوری حرف نزده بود
خب مقصر شوهرشم بوده هااااا همش تقصیر خودش ک نیس
شوهرشم اگه کار واجب نداشت باید میموند یکم باهم میحرفیدن یا تنها میشدن بنظرم دعواشون ۵۰ ۵۰ بوده
ادامش؟؟دارع گوشیم خاموش میشه ها
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
