امروز دیگه واقعا داغون شدم
صبح بیمارستان مفید بودم یپسر پنج ساله دارم که از کودکی خیلز شرو شیطون بود واذیت میکرد واصلا حرف گوش نمیداد خیلی مشاورو روانسناس بردم که گفتن بیش فعال نیس انرژیش زیاده
الان باید پیش دبستانی ببرم مهد که بردم خیلی ناراضی بودن اصلا حرف گوش نمیده و لجبازه
زندگیم ورابطم با همسرو اطرافیان کلا به هم ریخته شده نه مهنان نیاد نه کسی دعوتمون میکنه به خاطر کارای پسرم
الان یماهه رفتم به روانپزشک مراجعه کردم اخرش به پسرم قرص دادن خیلی تحمل کردم دارو نخوره ولی الان میخوادبره پیش دبستانی دیگه چاره ندارم بزور بهش قرصو دادم امشب با چشم گریون ولی لاز الان تازه بعد ازکلی دعوا خوابش برد
حالا مشکلم همسرمه که چن شبه گیر داده دخترم رو که چهارماهشه بدم عمم بزرگ کنه که رفتارای پسرم روش اثر نذاره
منم بهش میگم که اخه شیرخواره ونمیشه بعد بچمه هیچ جوره نه پسرم نه دخترنو ول نمیکنم بدم بکسی
به همسرم میگم مثلا تو فوق لیسانس داری بازرسی اخه این چه فکریه داری
شوهرم میگه ارامش نداریم به خاطر پسرم داریم از پا درمیایم
منم به همسرم گفتم که شما بعد سرکارت برو باشگاه استخر تفریح یا خونه بابات شب به شب بیا من تحمل میکنم این وضعو ولی پاشو کرده تویه کفش
امشبم مادرشوهرم خونمون بود دعوا خسابی کردیم میگم دیگه جلو مادرت نگو
مادرشوهرم هم بپسرش گفت دلت برا زنت نسوزه برا خودت بسوزه بیا خونه ما خودت
من پدرومادر نداشتم از نوزادی عمه خودم ومادربزرگم بزرگم کردن دیگه خسته شدم واقعا