من ۱۰ساله بیمارستان کارمیکنم..دوست آشنا فامیل ی توقعاتی دارن که نگووو..بخدا اعصابم خورده..از پدر مادر خودم بگیر تا همسایه قدبمی مادربزرگم ی همسایه داشتیم..دیروز گفت وقت بگیر از ی دکتر..زنگ زدم به منشیش گفت فردا ۶ونیم بیا..الان پیام داده که ۳ساعته اینجاییم مارو نمیبره تو..ی زنگ بزن..اخه میگم بشین دیگه زن حسابی..هرروزم پلاسه توبازار ومهمونی ها.یا یکی عمل داره میان هزار بار صدام میکنن..بخداخسته شدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من یه مدت تو. بیمارستان. کار میکردم حالا با پسره فقط نامزد بودیم واسه آشنایی.. فرط و فرط فامیلاشون میومدن نوبت میخواستن هی میگفتن ب پذیرش بگو منشی رو بهش بگو..
اره واقعا درسته ،همسر منم تو علوم پزشکیه ،دقیقااااا همین بساطه ،دوستای ده سال پیش سالی یبار میزنگن واسه نوبت دکتر ، حالا تو علوم پزشکی باشه با تماممم پزشکا ومنشیهای شهر که آشنایی نداره ، یا با راننده امبولانس فلان بیمارستان که دیگه دوست نیست😑😑😑
اللهم عجل لولیک الفرج 😍😍😍 لطفا برای سلامتی تو دلیم یه صلوات بفرستید 😘😘😘