اسمش رو به طور مستعار مینویسم حامد
حامد خیلی غد و مغرور بود و ۵ سال از من بزرگتر بود
من همیشه دوست داشتم شوهرم از این غیرتیا باشه و مرد باشه نه بچه سوسول
واقعا حامد اونطور بود
خلاصه سن بلوغ من تو عشق به حامد گذشت و دلخوش بودم به نسافرتای سالی یه بار تازه اگه میرفتیم و اگه اون موقع حامد خونه بود آخه یادمه یه سال اون سال آخر بود موقعی که رفتیم یه ریز تو اتاق بود و داشت میخوند واسه کنکور فقط واسه غذا و دستشویی بیرون میومد
راستی یادم رفت بگم پسر پاکی هم بود و فک نکنم اهل دوست دختر و ... بود (با توجه به کارا و رفتاراش متوجه شدم بخوام توضیح بدم طول میکشه)
حساب بکشین کل سال به امید اون یکی دو روز مهمونی خونشون بودم و وون همش تو اتاق
دلم چیا که نکشید
یا مثلا یه سال که رفتیم اون رفته بود یه شهر دیگه واسه کار
اون موقع خونشون شده بود مثل یه زندان واسم