پسر دایی مامانم عاشقم بود خیلی بخدا خودش خانوادش حتی کلفت خونشون همشون دوسم داشتن از ۱۲سالگی دنبالم بودن
مامانم ازشون بدش میومد
چندین سال گذشت من با یکی دیگ رفتم دوست شدم بااینکه دوسم داشت باهزار تا منت اومد دو کلام با خانوادم حرف زد
اون پسر دایی مامانم تا همین چند ماه پیش اسم من تو پروفایلش بود خیلی تلاش کرد
امشب خاستگاریش بود
حالم خیلی بد شد
ن واسه اینکه چرا زن گرفته
بلکه بخاطر بی عقلیم بخاطر اینکه دلش و شکستم