سلام خانوما من پدر مادرم شهرستانن فقط اینجا یه خواهر دارم که ده سالم ازم بزرگتره من یه سال پیش سه روز یه بار میفرفتم خونش دوساعت میشستم یا پارک میرفتیم شام یا ناهارم اصلن نمیموندم که زنگ زده بود به اونیکی خواهرم که پدرم در اومده از صبح تا شب میان خونم واسه شام ناهار من خیلی ناراحت شدم شوهرمم دیگه نزاشت برم یه سالی نرفتم خونش بعد از یه سال خودش اومد اشتی واز دلم در اورد ولی بازم شوهرم نمیذاشت برم خونش ،خونمونم تو یه محله اس سه تاهم بچه داره منم دخترم 4سالشه پسرم سه ماهش