مهربون و عالی خیلی بهم احترام گذاشت تو اون دوبار البته یبارم بردمش ارایشگاه چون بنده خدا ام اس داشت و کسی نبود کمکش کنه
بنده خدا سال ۹۳ فوت کرد و ما هنوز دوست بودیم ۱یال اخر رو زمینگیر شد و دوهفته قبل از فوتش تو بیمارستان بستری بود
الان خییییلی پشیمونم که چرا نرفتم بیمارستان ببینمش وقتی یادم میاد چه خریتی کردم گریم میگیره شاید میخواست چیزی بهم بگم چون تنها پسری بود که داشت و اونیکی پسرش ایران نبود و اصلا نمیتونست بیاد ایران
کاش میرفتم روزای اخر عمرش میدیدمش از نرفتنم مثل سگ پشیمونم