2777
2789
عنوان

ادامه ریم

51 بازدید | 0 پست

ادامه قسمت اول

مرداز پشت در گفت:معذرت میخوام آقا ولی رئیس تشریف آوردن و با شما کار دارن!
مجید زیر لب عصبی تکرار کرد:رئیس..رئیس....لعنت بهت!با حرص هیکل ناقصشو از روم بلند کرد و رفت سمت کمد.همونجور که یه دست کت شلوار در میاورد با حرصی که کاملا تو صداش مشهود بود گفت:فکرنکن در رفتی!حساب تو هم میرسم،در یه فرصت نزدیک، خیلی نزدیک!بابسته شدن در نشستم رو تخت و زل زدم به پارکت های قهوه ای اتاق!ملافه رو بیشتر پیچیدم دور خودم...نیشم باز شد!پس حسم بهم دروغ نمیگفت!در رفتم در رفتم!ولی...کم کم لبخندم کمرنگ تر شد.بلند شدم و لباسامو پوشیدم.هنوز آتیش انتقام و تنفر تو وجودم شعله میکشید!به خودم که نمیتونم دروغ بگم،از بچگی کینه شتری بودم و هستم!قسم خوردم به جون عزیزترینم،به جون تک داداشم،به جون رادینم قسم خوردم که یه روزی نابودش کنم!داشتم با قفل پنجره ور میرفتم که با صدای داد یه نفر از جا پریدم!دوباره همون صدا که بهش نمیخورد همچین جوونم باشه داد زد:میگم کجاست؟کجا قایمش کردی؟ یا حضرت عباس!این دیگه چی میگه؟سریع رفتم بین کمد و دیوار نشستم و زل زدم به در...این دیگه کیه؟
از این همه ضعف و ترس حالم بهم میخورد ولی تو شرایطی نبودم که بتونم آروم باشم!چند تا نفس عمیق کشیدم و به خودم دلداری دادم،یه خورده حالم بهتر شد.هنوزم چشمام بسته بود که در با صدای وحشتناکی باز شد.از زور ترس یه جیغ زدم و بیشتر تو پناهگاهم فرو رفتم!روبه روم یه مرد میانسال با موهای جوگندمی خیلی عصبانی واستاده بود و نفس نفس میزد.یه دختر جوونی هم هی دور و برش میگشت و ازش میخواست که آروم باشه!مجیدم بعد چند ثانیه تشریف کثافتشو آورد!مرد اول یه نگاه به من انداخت و بعدم یه نگاه فوق عصبانی به مجید.عجیب بود ولی مرد شباهت عجیبی به مجید داشت!از ترس خودمو بغل کرده بودم!مرد یه نگاه دیگه بهم انداخت و با پوزخند و صدایی آروم زمزمه کرد:یه دختر بچه؟یه بچه؟ها؟هـــــا؟چنان دادی زد که غالب تهی کردم و یه جیغ زدم ولی خیلی سریع دستمو گذاشتم رو دهنم تا صدام درنیاد!واقعا ترسناک بود!باباجون مگه من بچه نیستم؟همش همش 15 سالمه!من دختر نیستم؟پس کاملا طبیعیه که منم بترسم!احساس بی پناهی میکردم.مرد یه نیم نگاه به من انداخت و رو به مجید گفت:خــــــاک تو سرت! بچه باز نبودی که شدی!آخه من به تو چی بگم؟آبروی کل خاندان سعادت رو بردیییی!چنان داد زد که روحم از بدنم خارج شد!پس اینم کثافته!اینم یه آشغالیه مثل پسر هرزش!یه نفس عمیق کشید و گفت:تا همین جا به اندازه ی کافی آبرومو بردی!اینو با خودم میبرم!بعد نگاهشو به من دوخت!چی؟من؟مگه کیسه ی سیب زمینی پیازم که میگی"اینو"باخودم میبرم؟بابا منم آدمم!یکی از مردای غول تشن تو اتاق به اشاره ی کثافت بزرگ اومد سمتم.نزدیکم شد تا اومد خم شه طرفم با پا زدم تو چونش!قشنگ معلوم بود کپ کرده ،پدر مجید هم با تعجب نگام میکرد!اون پسر بود میخواست این بلا رو سرم بیاره وای به حال این که پدره!پدر مجید اشاره کرد که بی خیالم شه.
با سر به بقیه اشاره کرد که برن بیرون.مجید هنوز عین دکل برق وسط اتاق واستاده بود که باباش داد زد:گم شو بیرون!یه نگاه حرصی به من و باباش انداخت و با سرعت رفت بیرون.هنوزم احساس ترس میکردم.کجایی داداشم که ببینی خواهر کوچولوت تو چه مردابی گیر کرده!؟یه صندلی آورد و گذاشت رو به روم و نشست روش.یه ذره نفس نفس زد و بعدش از تو جیبش یه قوطی قرص درآورد و چند تا قرص بدون آب خورد.یه ذره که آروم تر شد به حرف اومد. پدر مجید:سلام خانوم کوچولو.اسم من سعیده و متاسفانه پدر این مرتیکه ی الدنگ بی خاصیتم!اسم تو چیه؟میشه از اون پناه گاهت بیای بیرون؟نمیدونم آرامش توی صداش بود یا صداقتش که باعث شد بیام بیرون.آروم خزیدم بیرون و روبه روش رو زمین چهار زانو نشستم و زل زدم بهش.یه لبخند کم جون زد و با مهربونی که تا 5 دقیقه پیش خبری ازش نبود گفت:نگفتی!اسمت چیه؟بازم عین بز زل زدم بهش!وقتی دید چیزی نمیگم خودش شروع کرد.سعید: همونطور که گفتم اسمم سعیده.57 سالمه،8 سال پیش زنمو تو یه حادثه از دست دادم.تنها بچم این مجید بی خاصیته که نه به من رفته نه به مادر خدا بیامرزش!
میدونم خجالت آوره ولی میدونم که اون یه لجن به تمام معناست!نمیدونم چجوری ولی مثله اینکه تورو خریده ،درسته؟
از اینکه انقدر راحت باهام حرف زد خیلی خوشم اومد،دیگه احساس ترس نمیکردم!با صدای شاد همیشگیم شروع کردم به حرف زدن:اسمم ریما رادانه.15 سالمه.یه برادر بزرگتر از خودم دارم که الان 22 سالشه.پدر و مادرم.... یه نفس عمیق کشیدم و بیخیال ادامه دادم:اون دوتا عوضی دائم الخمر منو تو قمار به پسرتون باختن و الانم که اینجام!سعید متعجب نگام کرد که ادامه دادم:عادت ندارم با غم و غصه هام خو بگیرم!تموم شده رفته چیکار کنم؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز