از خدمت سربازی بنده یک سال دو ماه داره میگذره روزی که وارد یگان شدم به عنوان سرباز کاربر فنی رایانه مامور اعزام به کوی سازمانی ارتش در خدمات کامپیوتر شدم به مدت یک سال مشغول خدمت در اونجا هستم اما از اونجا که سرهنگ نمیتونه صبح بیاد مغازه و باید بره سر خدمت مسئولیت اونجارو به دختر و همسرش واگذار کرده اوایل که میدیدمش اصلا باهاش چشم تو چشم نمیشدم فقط کار خودمو انجام میدادم تا اینکه سر یک مسئله باز شد اونجا فهمیدیم ما افکار و شبکه مشترک باهم دیگه داریم اینجا فقط باهم سر مسائل صحبت میکردیم اصلا بحث دوستی این حرفا وسط نمیکشیدیم بعد از یک مدت بهش احساسمو بهش گفتم اولش که کمی جا خورد بعد از یه مدت قبول کرد به خانوادهامون این موضوع رو گفتیم اونا هم هیچ مشکلی با این قضیه ندارن اما شرطی که جناب سرهنگ ( بابای دختره ) پیش پام گذاشت باید بشم افسر پایور ارتش خودم از این شرط خیلی جا خوردم چون خدمت توی نظام به مدت ۳۰ سال برام غیرقابل تحمله از طرفی خانوادم هم با این شرط مخالفت کردن حتی من هم به این خانم گفتم نمیتونم برای نظام خدمت کنم هرچی به باباش اسرار کرد قبول نکرد از طرفی هم تک فرزنده امیدوارم شما یک راه حل برای این موضوع داشته باشین خودم که دیگه به ته خط رسیدم
نظامی گری خوبه ماهی سه چهار تومن در میاریی ..اگه نظامی نشی چه شغلی رو انتخاب می کنی حالا پیشنهاد منو داشته باش برو نظامی شو بعد ازدواج کن بعد ۴سال بیا بیرون به شغل و همسرت برس تمام