بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من وقتی مجرد بودم ۱۹ سالم بود همیشه از خدا میخواستم بیاد خوابم بعد یه شب خواب دیدم با پسر عمه مامانم عقد کردم خیلی مراسم تو خوابم واقعی بود یه هفته بعد خبرش رسید نامزدی کرده منو خواهرمم داشتیم خودمونو از همون روز اول واسه عروسی و فکر اینکه چی بپوشیم آماده میکردیم که یه روز از مامزدز نگذشته پسرعمه مامانم بهمش میزنه میگه من ازین دختر خوشم نمیاد . بعد تو همون حین منو تو یه اداره ای که اونم اونجا کار داشت دید و باهم حرف زدیم و این به دوستی ما کشیده شد و بعد چند وقت اومد خواستگاریم و خوابم به واقعیت تبدیل شد
نه چون من از ۱۷ سالگیم میشناختمش خیلی شیطون بود و حتی یکسری از دوستای خودم دوست داشتن باهاش دوست بشن فکرم نمیکردم بین اینا مخ منو بزنه ۲۰ سالم بود دوست شدیم