عزیزم الانم کلی گریه کردم
من زیاد مشکل داشتم با خانواده شوهرم و حتی بخاطر همون خانواده شوهرم باعث شد با خانواده خودمم دچار مشکل بشم و ناراحتی و کینه و کدورت ها
میگفتم بچه نیارم ک دردی به دردام نیاد
ولی خدا خواست و اونم گفتم شاید خود خدا خواسته تا ارامش زندگیم بشه و از دردام کم کنه
همه امیدمم به خداس و هر روز التماسش میکنم .دیگه توان ندارم.نمیتونم
میگم منی ک مادرم و مادرشوهرم اینقد اذیت میکنن
از کجا معلوم منم بچه اجباری اذیت نکنم
خودش رحمی کنه
برام دعا کنید از الان خسته ام.داغونم
ادما درد بچه و دوا درمون دارن
ادما درد رفتار خانواده هاشون
درد بی پولی
درد بی خانه بودن
درد بی محبتی و تنها بودن
من همه رو دارم..ای کاش خود خدا نگاهی کنه بهم.بنده اش ک چ کارس