قبل بله برون خواهرا و مادرش اومدن که در مورد رسم و رسومات صحبت کنن ، ما هم گفتیم ما رسم داریم لباس عروس یا پارچه ی لباس عقدش به همراه کیف و کفش ، یه روسری ، چادر عقد ، قرآن و یه آینه کوچیک ، کله قند و انگشتر برای عروس میارن
روز بله برون شد و طبق معمول دیر کردن ، فامیلای ما کلی منتظر موندن تا اینا تشریف بیارن
بعد کلی تاخیر که رسیدن دیدیم فقط خودش اومده با مامان و بابا و دو تا خواهراش ، حتی شوهر خواهراش رو نیاورده بودن
لباس و پارچه که هیچی ،یه کله قند آوردن، یه چادر دوخته شده ، با یه انگشتر و یه جعبه که تا روز عقد فکر می کردم قرآنه ولی روز عقد که باز کردیم دیدیم پسته و بادوم خراب و کهنست که انگار چندین ساله که مونده
لباس عقد رو هم که بهش گفتم هی پیچوند آخرش مامانم برام خرید همه چیز رو
اکثرا وسایل بله برون بقیه رو من و مامانم تزئین می کردیم ، خیلی دلم می خواست ولی اینا حتی از این گل های کنار خیابون برا من آوردن
از کنار همه این کار هاشون ساده گذشتم و روز به روز همه چی رو بدتر کردن