من از صبح بیرون بودم با دوستام تا4اومدم خونه بعد
داشتم نگین میچسبوندم به ی گل پارچه ای دراز کشیده بودم کار ظریفی هم هست بابام از دور دید کامل نداشت دارم چیکار میکنم یخو شروع کرد گله به مامانم که اره این چه وضعشه چه زندگی ایه دراز کشیده داره اتو میکنه باز جواب ندادم گفت فلانی خجالت نمیکشی؟گفتم نه خجالت باید شما بکشید که زود قضاوت میکنید من لباس اتو نمیکنم
حالا سر این ی قشقری به پا کردن که بیا و ببین که تو بی احترامی کردی