سلام من ب دلایلی کاربری مو پاک کردم تاپیک های قبلیم از بین رفت من دارم لحظات اخر سال سخت ترین تصمیم زندگی مو می گیرم نمی دونم خدا برام چی رقم زده چی پیش میاد فقط می دونم ک ب دعای تک تک تون نیاز دارم دارم تصمیمی می گیرم ک خیلی ا در حسرت بچه ن منی ک پسر دارم ۷ سال ب خاطرش حنگیدم دیگه نمی تونم تحمل ندارم دستام خسته س پاهام نا داره نمی دونم چرا ب اینجا رسیدم وولی می دونم ک خودمم مقصر نبودم ولی چاره چیه تا ب اینجا بیام ۸ سال جونیمو گذاشتم احساس پوچی می کنم خواهشا دلداریم بدین ب خاطر خدا
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
چندسال ناباروری داشتیم، تجربه رفتن به طب سنتی، iui ،ivfو همچنین تجربه بارداری سخت .لکه بینی،هماتوم ،جفت سرراهی سوراخ شدن کیسه اب و استراحت مطلق و..،در اخر تجربه بزرگ کردن دوتا فسقلی نارس یک کیلو نیمی تقریبا دارم🤕😍.دوستان هرکی سوال داره در این موردها حتما و با کمال میل پاسخ میدم،فقط صلوات برای سلامتی فسقلی هام یادتون نره ،مرسی❤️💋
یادم نمیاد سخت ترین تصمیم زندگیم چی بوده باور کن شعاری نمیگما آدم وقتی تو شرایطشه براش سخته بعد از گذشت زمان دیگه این احساسو نداره که سخت بوده حتی یادم نمیاد چقد سختی کشیدم یعنی یادم هستا ولی الان دیگه اون احساسو ندارم...