منم راه دورم ولی عین این سه سال یبار. بخاطر. احوال پرسی با من زنگ نزده
منم الان یکساله بهش زنگ نمیزنم چون هیچ ری اکشنی ازش نمیبینم
خونشونم ک میریم همیشه ب شوهرم میگم انگار گرد. مرده ریختن تو. خونشون یجوریه تاریکه بااینکه همه هستن ولی دلم هیچ وقت تو خونشون شاد. نیست
مادرشوهرمن خیلی ازم توقع داشت بااینکه چهارتا عروس دیگه داره و. من از همه کوچیکترم
خیلی توقع داره فقط دلش احترام میخاد. ولی یبارم احترام برا من قایل نشد
پدر. من فوت کرد. از نظر روحی هنوز. هم سرپا نشدم
ایشون هم عروسیشو. رفت هم مهمونیشو.
یبار. زنگ نزد بگه خوبی یا نه
همیشه توقع دارن
بخدا منم خسته شدم بعضی وقتا ب مامانم میگم کاش ی کشور. دیگه بودم کلا