بچه ها میشه بیایید خواهش میکنم کل پیاممو بخونید من زیاد وقت ندارم خیلی طول کشید تا عضو سایتتون بشم من ده ماهه که عقد کردم از اولش راضی ب ازدواجم نبودم تو اوج کنکور بودم که یهو وارد ازدواجم شدم گفتم نمیخوام ب بابام اما اون بهم چیز گفت وگفت ن اخلاق بابام تنده خیلی اصلا نمیدونم چی شد که قبول کردم هم بابام مقصرل هم من اصلا نگاد عقد خودم نبود نمیدونم چی شد خیلی پشیمونم روز بعداز عقدم گفتم طلاق میخوام ب خونوادم اما قبول نکردن گفتن خوبه فلانه خلاصه من کنار اومدم که اردواج کردم سه ماه افسردگی گرفتم و شوهرم دو هفته بعداز عقدمون بهم گف بریم مشاورا رفتیم گف افسرده ای و باید جدابشی شوهرم چیزی نگفت و خیلی هم عصبانی شد که چرا سی تومن بیشتر ازش گرفتن مشاوره گف بیایید باز اون گف من نیستم نمیاییم نذاشتم کسی بفهمه افسردم و حتی فکر خودکشی هم میکردم مشکل زیاد دارم مشکل کارش که باید 15سال دود از خونوادم باشم منم یدونه دختر و کمی وابسته هشت سال باید چابهار باشم 5سال بندرانزلی و بقیش یا قم یا تهران کارشو درست برای ما واضح توضیح ندادن من فک میکردم 4سال هست سختی کارش و تو این مدت من درسمو میخونم تا بیاد قم یا تهران پدرش که بابای ناتنیشت هست قبل از عقد گف ما انتقالی میگیرم با پارتی میارمش منم رو حساب این 4سال قبول کردم ولی خب همه جیز برعکس شد و خودم قبل عقد بهم گف کارمن بستگی ب تو داره بخواهیی میام بیرون نخواهیی نمیام ولی حالا چون تو ارتش هست ی سال دیگه میتونه بیاد بیرون اما فک نکنم و میگه تو دیگه قبول کردی و باید بیایی تازه اگرم عوض بکنه بازم مشکلات دیگا هست این یکیش بود خسیس هست ن شب یلدایی واسم اوردن ن تولدی ن کاری برام انجام میده خرجم که میره زوم میکنه رو ارزون ترنین جیزا و وسایل ها میدونم الان گرونی هست ولی ن دیگه تا این حد رفتارش عین مامانشه از قیافش خوردن پوشیدن
اینم زیر دست مامانش بزرگ شده و نمیشه کاریش کرد مامانشم ب شدت اهل دخالت بی نهایت اگرم بیاد از کادش بیرون من باید برم اونجا و خیلی بده خیلی پرتوقع خیلی منت میزاره هرکاری که میکنه حتی لباسی که میخره میگه پولش از منه عصبانی میشه اصلا کنترل نداره ب پاشم بیاد دست بزنم داره توهین میکنه ب خونوادم اما من همیش احترامشو میگیرم بدبین و شکاک هست میگه جلو بابات و داداشات و باباش نباید مانتو بپوشم زودرنج خیلی تیکه میندازه خیلی هم خودش هم مامانش اوتا ترک اداک هستن از یکی از روستا که اصلا ی خوبی راجبشون پیدا نکردم همش دارم تحقیق میکنم از فرهنگشون میگن زوج اراکی و قمی خوشبخت نمیشن عجول و کم صبر هست بزور مامانش رفت تو ارتش و مامانشم میگه هروقت کار اداری خوبی پیدا کردی اوتوقت بگک بیاد بیرون ویژگی مثبتش خیلی شوخ هست و میگه زتدگی عاشقانرو دوست داره منم دوست دارم ولی خب نمازم که اصلا نمیخونع ن خودش ن مامانش ن تعدادشونم رایدن 5تا بچه هستن یکی میگه شوهرت زن دوست هست اگه با زبون نرمش کنی شوهرم دوست داره مثل مامانش باشم قالی بلد باشم اونم بزور ووو دوماه میرا چابهار بیست و خورده روز اینحاست میگه توهم باید باشی من میگم حداقل سه شب باشیم بقیشم بریم بیرون بیاییم اما نمیخواد رابطه کامل هم خیلی مسمم هست داشته باشیم تو عقد و رابطه از پشت بی نهایت مثل ده بار دوست داره در روز چهارتا مامانشم خیلی دوروغگو هست حرفاش که ب من میزنه و خودشم یکمی 4تا مشاوره رفتم میگن جداشو اصلا خوب نیست اینجوری اما خودم دودام اوا نبودم الانا شدم از ایندم میترسم از اردواج بعیدم میگن ازدواج اول هرجی باشه بهتره تا دوم همه راضی هستن جز بابام اونم راضی بود یکی از دعواهامون دید و راضی شد اما مامانش اومدا گریه کرد گف بابام ن مامانم میگه اگه باهاش ادامه بدی زندگیت میشه مثل من یکمی از اخلاق های شوهدم مثل بابام هست اینجوری که نگاه میکنم مامانم زندگی خوبی نداره میگه انگار جونی من هست احساسم جلو گرفته نمیدونم چیکاد کنم میترسم میکن چون تو تو این سن هستی اینجوری هست وگرنه عقل چیز دیگه ای میگه من تازه 20سالم هست اونم تازه 23 الان رابطمون خوبه دوروزه که اومده میخوادم این دفع میخوام تموم کنم جیکار کنم میتدسم پشیمون بشم اگه نکنم بعداز عید عروسیم هست بخودم میگم شاید بعداز عروسی تغییر کنه یکم امت خب میتدسم نشه نمیدونم چیکاد کنم این زندگی دوام داره میشه راهنماییم بکنید میخوام تکلیفم روشن بشه چندروز فقط وقت دارم ببخشییددد زیااااد شد کامل بخونییید خواهش میکنممم