خسته شدم از بس خدا فرق گذاشت تو همه چی
منو دوتا خواهرشوهرام با هم حامله شدیم فاصله بچه هامون یک ماه یک ماه هستش
من و یکیشون دختر و یکی دیگه پسر
همون اول فقططط دختر من زردی زد و بچه های اونا نزدن دخترم سه بار بستری شد و زردیش تا چهل روزگیش بود و هی ازمایش میدادیم همه دسن و پای بچم سوراخ بود اونا راحت تو خونه بودن من گرفتار دکتر بیمارستان غیر زردی دست راست دخترم به کللل ماه گرفتگی داشت خیلی غصشو میخوردم کم کم گذشت و دو ماهگی دخترم دلدردهای شدید داشت که هیچ دکتری نمیفهمید چیه همه میگفتن دل درده ولی کللل ۲۴ ساعت بچم درد میکشید در روز ۵ ۶ ساعتم نمیخابید اینفدر دکتر بردمش تا ی دکتر گفت بهش رانیتیدین خارجی بده ۷ روز بعد نتیجه رو بگو و خداروشکز با همین تجویز خوب شد دخترم
تو واکسن ها فقژ دختر من تب شدیییید میکرد اونام تب داشتن ولی با استا پایین میومد دختر من با بروفن هم پایین نمیومد میبردیم بیمارستان تو همه چی دختر من عقب بود همشون چهار دست و پا میرفتن بعد سه ماه دختر من میرفت اونا راه افتادن بعد چنددد ماه دختر من
الان هم اون دوتا حرف میزنن دوسالشون یکی یکیشونم ۱۸ ماهه کلی کلمه میگن دختر من که ۲۱ ماهشه فقط مامان بابا همین و بس
حالام بدبختی جدید