2777
2789
عنوان

از تلفن خونه بابام زنگ زدن بهم..

739 بازدید | 21 پست

بعد اينكه هفته پيش بابام بهم گفت ديگه خونم نيا و مادرم تا تونست به من و شوهرم بد گفت امروز عصر از تلفن خونشون يكى دو بار زنگيد بهم ك جواب ندادم گفتم حتما خواهر بزرگمه ك تولدشه كادو ميخواد ج ندادم چون منو فقط واسه همين چيزا ميخوان

حالا همش ميگم يعني كى بود بابا و مامانم كه نبودن بي شك..

يعنى بابام از حرفش پشيمونم ميشه؟

حس ميكنم عين خيالش نيست 

حتما اجى كوچيكم بود خيلي بهم وابستس دلم واسش خيلي تنگ شده

😔

بـه گـذشته بر میـگـردم به سـراغ خـاطـراتم....

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

منم خواهر کوچیک تر از خودم دارم میفهمم چی میگی 😢😢

 زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش می‌رود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه...پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش میبیند.با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟او که بدون فرزندخلق شده بود!؟وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن ....هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست!زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا. یدونه صلوات مهمونم میکنی🌷🌷

***تاپيك همون روز دعواس كپي كردم الان:ديشب واسه خواهرم خواستگار اومد پسره غيرقانونى رفته المان خانوادم حتى خواهرمم نديدنش مادره پسره بعد عمرى با رشوه گرفتن از پسر اومد واسه اشنايي واى بابام اينارو بايد ميديدين چه ذوقي كرده بودن جلو شوهرم اينقد تعريف ميكردن مادرم ك همش الكى ميخنديد مثه بچه ها ميگفت واي منم ميبرن خارج بعد من بهش گفتم خوب نبود اينقد جلوش ذوق كردين به زنه چون از شهرستان اومد صبحانه ناهار شام دادن ده نوع غذا و مخلفات ك از مادرم بعيد بود گفتم يكم سرسنگين بهتر بود جلسه اول،مادرمم ك انگار منتظر اين حرف من بود گفت چته حسودي ميكني؟اخه بگو من چ حسادتى دارم (بايد بگم مادرم باعث شد با مادرشوهرم دشمن بشم بااينكه زن بدى نبود)بعدهم بابام هى از پسره تعريف ميكرد جلو شوهرم..من بخاطره اين حرف مادرم ديگه خونشون نميرم منه خاك برسر  چقد خوشحال بودم اين به من ميگه حسود

بـه گـذشته بر میـگـردم به سـراغ خـاطـراتم....

حتما کاری پیش اومده که زنگیدن بهت  مامان بابای منم مارو فقط واسه حمالی میخواستن دیگه بهم زنگ ن ...

دقيقا ماهم اين نقش رو داشتيم 

بـه گـذشته بر میـگـردم به سـراغ خـاطـراتم....

منم خواهر کوچیک تر از خودم دارم میفهمم چی میگی 😢😢

😞فقط با من جوره حرفاشو فقط به من ميگفت هر هفته پنجشنبه جمعه ها خونم بود همه جا ميبردمش شوهرمم خيلي دوسش داره

بـه گـذشته بر میـگـردم به سـراغ خـاطـراتم....

😞فقط با من جوره حرفاشو فقط به من ميگفت هر هفته پنجشنبه جمعه ها خونم بود همه جا ميبردمش شوهرمم خيلي ...

استارتر ناراحت نش ولي حرفات بوي حسادت مي ده! شغل اقا داماد چيه؟ شغل همسر شما چيه!

sugar free سابق
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز