واقعا بچه ای که نورادیش به شدت بیقرار بوده؛؛ الانم که ۲ونیم سالشه یه روز خوبه یه روز همشششش نقققققق ؛؛ دست تنها هم باشی،، واقعا چطور بعضیا ۲تا و ۳تا میارن من که تو یکیشم موندم؛؛ به شدت عاشق بچم ولی دگه کشش و حوصله ندارم بس که خسته شدم ؛؛ یکی ام از سرم زیاده
گاهی برای همیشه کم میارم... گاهی برای همیشه میمیرم...
مامان من دوتا اورده سر اولی همسایه ی مادر شوهر و خواهر شوهرش بوده که ماااه بودن هر کدون روزی دو سه س ...
مامان من ک همیشه میگفت تو بچه داری نمیکنی پادشاهی میکنی ب لطف پوشک میگه من لگن لگن کهنه میشستم....
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت.گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد.زمستان تمام شد و کلاغ مرد و جوجه ها نجات پیدا کردند و گفتند خوب شد مرد خسته شدیم از این غذای تکراری.
مامان من دوتا اورده سر اولی همسایه ی مادر شوهر و خواهر شوهرش بوده که ماااه بودن هر کدون روزی دو سه س ...
دقیقا قدیم همه کنار هم بودن رفت و امدا زیاد بوده؛؛ قدیمیا حوصلشون بیشتر بوده؛؛ نباید مارو با خودشون مقایسه کنن؛؛ واقعا غریبی و بچه داری خیلی سخته ؛؛ کاملا درکت میکنم
گاهی برای همیشه کم میارم... گاهی برای همیشه میمیرم...
منکه از پوشک نگرفتمش؛؛ شب و روز شده کابوسم که چطور بگیرمش؛؛ مدامم اطرافیان میگن دیر شده دگه بگیر؛؛ خ ...
من دیر گرفتم دو سالو ۸ ماهش شد گرفتم راحت بود ....قبلش دو باری اقدام کردم دیدم جنگ اعصاب شده بستمش..۴ روز باز میکردم میدیم نمیگه فرار میکنه دستشویی نمیاد ادامه نمیدادم روز ۵ میبستمش ...میخواستم سه ب بعد بگیرمش ولی باز گفتم ی افدام کنم ک ی هو روز دوم خودش اومد گفت الان شبا فقط میبندمش فعلا....هرکسم حرف میزد انقددد وحشی ام جواب میدادم ک هییییچ کسسس با پوشک نرفته دانشگاههه باااور کنییید....
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت.گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد.زمستان تمام شد و کلاغ مرد و جوجه ها نجات پیدا کردند و گفتند خوب شد مرد خسته شدیم از این غذای تکراری.
اصلش دونیم سال تا سه سال وقت پوشک گیری....از ما انقد کشمکش بود ک شوهرم میگفت پوشک میخرم ولللش کن همه روانی شدیم تو خونه باید میکشیدم میبردمش جیش میکرد بعد میگفت مامان ببین بعد با پا جیشی کل خونخ رو میدویید ک نتونم بگیرمش ببرمش تو دستشویی....الان خودش میگه جیییششش میدووه میره دستشویی منم پشت سرش میرم .....بالخررره یاد میگیره
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت.گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد.زمستان تمام شد و کلاغ مرد و جوجه ها نجات پیدا کردند و گفتند خوب شد مرد خسته شدیم از این غذای تکراری.
اره ازین تعریفا مادر شوهرم زیاد کرده برام که هم بچه داری میکردن هم اب گرم نبوده هم جنگ بوده هم قالی ...
اره مادرشوهر منم مدام میگه ولی به نظرم الان سختره چون خونه ها اپارتمانیه همه روابط کمتره بچه ها منزوی شدن وبچه ها خیلی باهوشترن خلاصه دهنت رو سرویس میکنن
انسان باهوش از شکست خود استفاده میکند امااااااا انسان عاقل از دیگران
والا ما از یه روزگی تو بیمارستان پدرمون درومد تا همین الان که اینجام
پسر بزرگه منم همین بود. هیج کس فکر نمیکرد من به بچه دوم فکر کنم. یادمه شب اول تو بیمارستان ده دقیقه خوابید. همه میومدن ببینن این چشه. ازونایی بود که تو خیابون غلط میزنن و یه چیزی میخوان. خیلی اذیتم کرد. الان ۶ سالشه. خیلی بهتر شده. بسیار مهربونه. فقط یه بدی که داره به شدت حساسه. مثلا یکی دستش بهش بخوره واویلاست.
در قیامت گنهکاران گویند"افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان آیات او بودم"(سوره زمر آیه۵۶) سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست، به سوی نور که باشی سایه ها در پس تواند الله نورالسماوات والارض