عزیز دلم درک میکنم
شرایط به شدت سختی داری
من هر چقدرم بخوام درکت کنم ولی جای شما نیستم .از اول زندگیمم نوع برخوردم با تنش ها با شما فرق میکرد
من تو بدترین شرایط حتی اخم هم نکردم
از روزی که عقد کردم شوهرم جلو خانوادش بدترین برخورد رو میکرد من سعی میکردم با خنده و شوخی و یا سکوت کردن شوهرم رو آروم کن و بعد در خلوتمون چنان دست و پاشو بهم گره میزدم که تا دو روز نمیتونست یادش بیاد کیه !!!
میدونی چرا ؟ چون دوست نداشتم کسی به خودش اجازه بده تو دعوا و بحث ما دخالت کنه
رفته رفته شوهرمم یاد گرفت جلوی جمع خوددار باشه و خودشو کنترل کنه
مثلا اگر اون شبی که خواهرش رفت تو اتاق خوابید ، من اگر جای شما بودم اصلااااا به روی خودم نمیوردم و تا صبح میخوابیدم ، صبح هم کاملا عادی برخورد میکردم !!!
این تفاوت برخورد منو شماست
حالا شوهرتون میگه اونجوری باش که اونا میخوان ، نگو چشم
ولی به جاش بگو خدا شاهده من خیلی دوسشون دارم
میخوای دفعه بعد بری
یه گل بخر به قول مریم جون انرژی مثبته ، واسشون هدیه بخر
تو خونشونی وقتی شوهرت از سر کار اومد بلند شو جارو برقی بکش ( جلو چشم همسر )
تند تند ظرفارو بشور ، سفره بزار، کارای سبک تر رو انجام بده ( بازم جلو چشم همسر )
شوهرت نیست سعی کن زیاد خودتو اذیت نکنی
حالا بعدا اینا با اصرار بگن زنت کمک حال ما نیست شوهرت با خودش میگه ولی من هروقت میبینم زنم در حال کار کردنه !!! اینجوری بیشتر تورو باور میکنه
خوشگله این یه سیاسته ، به جای اینکه خودتو بکشی و کار کنی و بعد بخوای به شوهرت ثابت کنی که والا بلا من کلی کار کردم خونه مادرت و خسته شدم ، جونم درو مد و اونا یه تشکر نکردن ( شوهرتم بگه وظیفت بوده ) به جاش خودتو نکش خیلی کارای سبک انجام بده و حتما جلو چشم پدر شوهر و شوهر کار کن که احتیاج به ثابت کردن نباشه و خودشون ببینن ( تازه اینجوری معمولا تشکر هم میکنن)
راستی هم اسم مامانمی 😚