از وقتی یادم میاد بخاطر بابام تیکه و کنایه خوردیم ک زن بازه بیچاره مامانم هر روز ی خیانت... اصلا دوسندارم باهاش حرف بزنم حتی نگاش کنم... چه کنم ک هرکاری کنم بابامه... الانم با اینک نوه داره هر روز در حال اس دادنه. مامانم فهمید با ی زن همسن من دوست شده حتی بهش میگه امید زندگیم!... مامانم به زنه ز زد ی مدت از اس دادن خبری نبود. اما امروز دیدم باز در حال اس دادنه اخه پیداس حرکاتشو اینک میخواد قایم کنه پیداس . بیچاره مامانم اخه شوهر خوبی هم واسش نیس. بابای خوبی هم نیس از لحاظ اینک به بچه هاش برسه وسیله های خرابو تو خونه درست کنه. هرچی خراب شد شد غر میزنه چرا خراب شد همه خریدای خونه به عهده ی مامانمه هرچی ک فکرشو کنین حتی شیرآلات😞 بیچاره مامانم.بیچاره خواهر برادر کوچیکم