منم ندیدم تاحالا دست نزدم فقط یبار خونه نبودیم کلید پیش مادرشوهرم بود برادرشوهرم رفیقاش جمع کرده بود خونه بساط راه انداخته بودن .بلوایی بپا کردم وچندروز رفتم خونه بابام.دروبازکردم یهویی ۵ تا پسر تو پذیرایی نشستن قلیون بدست.دروکوبیدم با شوهرم دعوا راه انداختم.
همون روز خاستگاری به شوهرم گفتم برادرت هم معتاد یا قلیونی باشه نمیذارم پاشو تو خونم بذاره چون خونه برام حرمت داره ومقدسه.