من همونیم ک این آخریا صدای خنده ی بچه ها آزارم میداد همونی ک اگ یه مادر رو میدید بچه بغلشه عصبی میشد همونیم ک تو چشای شوهرم نگاه میکردم ک ببینم شوهرم با دیدن بچه های بقیه چه حسی بهش دست میده ک جنگ و جدال راه بندازم بگم منو طلاق بده برو زنی بگیر ک برات بچه بیاره من همونیم ک این آخری ها دیگه برای بچه اشک نمیریختم همونی ک دیگه دعا نمیکرد برای مادر شدنش همونی ک فکر نمیکرد یه روزی مادر بشه و خدای من همونیه ک سورپرایزم کرد تو عید ۹۷ بهم عیدی داد باردار شدم و پیشاپیش برام کادوی تولد فرستاده من متولد ۹ آذرم و فرشته ی کوچولوی من ۱۰ آذر مگه میشه بهتر از این من ب دستهای خدا خیره شدم معجزه شد همین نا امید نشین 😊😊😊😊😊
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دیگه تصمیم گرفتم برم مواد صافی بزارم . خسته شدم بس سشوار کشیدم .بعدشم ما شمال زندکی میکنیم هرچی سشوار میکشیم .دو دقبقه بعد دوباره فر میخوره و وز میشه. ولی مثلا من بیام تهران ۱ هفته بمونم کاملا وز موهام میره و حتی تقریبا صاف میشه