من با خوندن داستان اين سوالا برام پيش اومد و من و مجبور كرد به تخيلي بودن داستان هم فك كنم نميخوام مچ بگيرم چون اگه واقعيتم نباشه داستان برام جالب بود
١: چطور شده مريم با لباس خونه رفته مكه يه فشار افتادن اينقد حاده؟
٢:چرا درس وقتي خواسته زنگ بزنه تصادف كرده؟
٣:گيريم كه اينا ميرفتن بيمارستان خوب تصادفم تو جاده شمال نبوده كه همون تو راه بيمارستان بوده اينهمه شك و شبه ديگه برا چيه؟
٤:دخترخاله اين وسط علم غيب داشت كه پسرخالش سه هفتس رابطه نداره و اومده خونه مادرش بپره براش بساط جور كنه ؟ اونم جلوي اونهمه آدم؟
٥:مادرتون وقتي پسرش به زنش ميكه چرا اونروز با شوهر مريم رفتي به پسرش عصباني ميشه و ميپره اونوقت پسرش صاف صاف جلوش با خواهرزادهش عشق و حال ميكنه اين اعتراض نميكنه؟اونكه اينهمه هواي عروس و داشته؟
٦: درست شبي كه دخترخاله اومده و با سعيد جور شدن اين همه چي يادش افتاده؟
٧:جالبه همه چي هم يادش بوده ااااا فقط به جز اون ماجرا سركار ميرفته با سعيد زندگي ميكرد با خواهرشوهر راحت بوده ولي فقط تصادف يادش نبوده؟
🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
اينارو جواب بده بقيشم بپرسم😁😁