من يكسالي با يه نفر دوست بودم،اينم بگم كه عاااااشق نبودم كه عشق چشمم رو كور كنه و ايراداي رفتاريشو نبينم ،ولي به هرحال دوستيمون ادامه داشت تا اينكه اومدن خواستگاري...حالا در همين حين يه خواستگار خوب ديگه هم پيدا شده...بدجوري دو دلم!از يه طرف ميگم يكساله با اينم،نامزدين ولش كنم حالا كه خواستگاري اومده از يه طرف ميگم شوخي كه نيست زندگيه...اعصابم به هم ريخته
حالا پسرا اینقد نامردی میکنن و به خاطر دلایل الکی خواستگاری دوست دخترشون نمیرن چی شده مگه اگه ...
خيلي شرايط بديه ...از يه طرف واسه خودش راجع به خونه و حتي تالارم نشسته فكر كرده،بعد من دارم به يكي ديگه فكر ميكنم...از يه طرف ميگم خيلي ادم نا مردي هستم از يه طرف ميگم تقصير خودشه
نباید اجازه میدادی خواستگاری کنه.باید قبل از خواستگاری باهاش کات میکردی.
اخه اخلاقاي خوب هم زياد داره،واقعا پسر سالميه،بامعرفته،مسئوليت پذيره،خانوادش خانواده خوبي هستن،حلال حروم سرش ميشه ولي اين بچه بازي هاش يا هر حركتي كه ميكنه الان كه خواستگار اومده برام بيشتر ميره تو مخم