صبح اون روز دوست پسرش و خودش با اسپورتیج اومدن دنبالمون و ما هم یه تیپای افتضاحی زده بودیم باور نکردنییی. شلوار و پیرهنای تنگگگ و کوتاه و موها بیرونو خلاصه خودمون کلی حال میکردیم با خودمون
طرفای ۱۰ بود ما رسیدیم باغ و تا اونجا همه چیز عادی بود. داشتیم عکس میگرفتیم که یهو در باغ باز شد و یه ماشین مدل بالا که یادم نیست چی بود اومد توو باغ. ما ها چون خبر نداشتیم گفتیم یا علی کیه این . ولی واویلا از وقتی که از ماشین پیاده شدددددد
یه مرد لاغر مردنیه سیاه سوخته که دکمه پیرهنش تا نافش باز بود و حدودا ۳۵ ۴۰ ساله میزد.
ما هممون هنگ کرده بودیم که چی شد اینکیه
که دوست پسره اومد وگفت بچه ها راحت باشید این اقای نقدی، صاحب باغه...