نوچه های با معرفت دکتر کوتوله

طفل معصوم بدشانسی بوده

بیداری کلی چیزی تایپ کردم بازپاکیدم دیدم کسی نی خخخ

منم یدفه برام پیش اومد سن ک خنگ غیر خنگ نداره ادم وقتی بیتجربه باشه دوربرایاشم چیزی نگن بهش از مجا باید بفهمه منم خیلی خنگ بودم ی پسره بود عاشقش بودم تا بم شمارع داد با کلع قبول کردم بعد گفت بیا خونه راحته بیرون بگیر بگیر منم نمیدونستم خونه برای چی میرن  پاشدم رفتم بعد وسطاش یکی اومد در زد گفت دوستمه ناگفته نماند که اونجا گفت خونه داییمه اما بعد فهمیدم خونه داداش همین پسره بوده خلاصه گفت دوستم سردشه بیرون اومده تا اینجا کار واجب داره زود میره تو بروتو اتاق میام منم از بس ک اعتماد داشتم ب طرف چون میشناختمش ها از اشناها دور بود رفتم اتاق یهو دیدم دوتایی اومدن تو درم قفل کردن منم جیغ داد هوار ولم نمیکرذن هی میگفتن ساکت باس میایم پیش داداشت منم اخر زدم شیشه کمدشون شکستم دیذن نه واقغا عصبیم و نمیدونستم خونه چ خبره با میا خودم نیومدم ولم کردن کفشهامو برداشتم دوییدم فقط تو کوچه جالبه پسره میگفت نرو میرسونمت الان کسی تو کوچه ابروریزی نکن همش میگم خداروشکر اشنا بودن ترسیدن والا تجاوز میکردن انقد خنگ بودم  ندونم باید برم شکایت خدا رحمم کرذ

اره من فک کنم نوزده سالم بود خنگ بودم ولی نه تجربه داشتم نه کسی گفته بود بعدها شدم خبره  

چه ترسناک 

به خیر گذشته