2737
2739

قطعا وجود دارن کسیم ک بهشون اعتقاد ندارن اونا کاری میکنن(مثل اذیت کردنشون) ک باورشون شه تا وجود دارن  من چند وقتی روش تحقیق میکردم 

هیچـــی مثــــل قبـــل نمـــیشه ولــــی میــشه یــهزندگــی دوبــاره ســاخــت★

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

یکی از بستگانمون تو روستا یه خونه دارن خودشون تهرانن پسرش هرموقع میرفته اون خونه موجودات قد کوتاهی  رو میدیده و اونا گاهی تا تهران باهاش میومدن!! بخاطر همین چندسالی هست که پاشو اونجا نذاشته

با توهین و تشر و توسری کی گفته که مردی؟!!! 
2728
2740

چند وقتی بود اصلا احساس آرامش و امنیت نداشتم تو خونم حدودا یکماه تا شب میشد همینکه برقا خاموش میشد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صداهایی از دیوار از آشپزخونه از درای کابینت یا به هم خوردن ظرفا تو جا ظرفی شوهرم تو اتاق میخابید من با دختر کوچولوم تو حال اصلا از ترس خابم نمی‌برد بعضی شبا صدای دوش حموم میومد یا وسیله برقی هام تکون میخوردن فکر میکردم زلزله شده

من خابگاه بودم برام اتفاق افتاد.درحالیکه اصلا نه بهش فکر کرده بودم نه درموردش با دوستام حرف زدم.

ساعت ۲ و۴۵ دقیقه شب بود بیدارشدم من تخت بالا بودم گوشیم برداشتم ساعت چک کردم خوابم سبکه وتا صبح چندباری بیدارمیشم.

میخاستم بخابم دیدم یه نور رو سقف هست یه نفرنشسته ولپ تاپ جلو دستشه وداره تندتند تایپ میکنه فکرکردم دوست تخت پاینم هست شوهرش سرباز بود گفتم یا باشوهرش چت میکنه یا داره فیلم نگاه میکنه 

اسم دوستم چندبارصدا زدم جواب نداد بعدش خم شدم نگاش کنم تصورکردم هدفون تو گوشش هست بخاطراون نمیشنوه.

نگاه کردم دوستم درازکشیده بود وچسپیده بود به دیوار لپ تاپش هم به برق وصل بود وخاموشه.دوباره سقف نگاه کردم همونو دیدم جیغ کشیدنم تا چندماه تنها نخابیدم ویک ماه هم با چراغ روشن خابیدیم.

اولین اتفاق بود وشروع دردسرهای بعدی.....ونوبتی اذیت کردنمون


خدا دی بسه

اصلا نمیفهمیدم از چیه فقط استرس و ترس داشتم حتی دقت میکردم پایه های مبل تکون میخورد کارای خدا به مامانم یک روز زنگ زدم مشکلو گفتم اونم سریع فهمید گفت جن تو خونته گفت تو یکی از کانالهای چیز جالبی یاد گرفته گفت سوره زلزال به نحو خاصی تو خونت وقتی کسی نیست بخون بعضی جاهایش با عصبانیت بگو تو خونت دور بزن داد بزن در آخر کلمه اخرج رو به عربی با عصبانیت بگو واااای خدا فردا صبحش اینکارو کردم ‌‌‌‌‌کسی نبود خونه بچم خابیده بود دوستان حاضرم قسم بخورم ‌‌‌‌در حین این کار وقتی به اتاق خاب رسیدم داشتم داد میزدم یک سایه سیاه بزرگ از گوشه اتاق دیدم با شدت به طرف پنجره رفت

اصلا نمیفهمیدم از چیه فقط استرس و ترس داشتم حتی دقت میکردم پایه های مبل تکون میخورد کارای خدا به مام ...

واااااااااای خداااای من، من جن دیدم ولی ن ب این وحشتناکی تو تاپیک دیشب نوشتم

بعدش شوکه شدم نشستم رو مبل اما داشتم کلمات تکرار میکردم که ناگهان یک صدای خیلی خیلی عجیب و ترسناک از سمت پنجره شنیدم انگار اون صدا حالت عصبانیت داشت تو عمرم همچین صدایی نشنیده بودم بقدری ترسیدم که ‌‌‌‌‌‌‌حالم بد شده بوده زنگ زدم مامانم گفت آره صدای خودشون بوده اونا شاکی بودن که داشتی با کلام خدا بیرونشون میکنی بعد ازون روز یک آرامش خاصی تو خونم بود خیلی عجیب شبا دیگه هیچ صدایی نمیومد همه چی تو آرامش محض بود دوستان شاید باور نکنید اما واقعی بود

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز