من خابگاه بودم برام اتفاق افتاد.درحالیکه اصلا نه بهش فکر کرده بودم نه درموردش با دوستام حرف زدم.
ساعت ۲ و۴۵ دقیقه شب بود بیدارشدم من تخت بالا بودم گوشیم برداشتم ساعت چک کردم خوابم سبکه وتا صبح چندباری بیدارمیشم.
میخاستم بخابم دیدم یه نور رو سقف هست یه نفرنشسته ولپ تاپ جلو دستشه وداره تندتند تایپ میکنه فکرکردم دوست تخت پاینم هست شوهرش سرباز بود گفتم یا باشوهرش چت میکنه یا داره فیلم نگاه میکنه
اسم دوستم چندبارصدا زدم جواب نداد بعدش خم شدم نگاش کنم تصورکردم هدفون تو گوشش هست بخاطراون نمیشنوه.
نگاه کردم دوستم درازکشیده بود وچسپیده بود به دیوار لپ تاپش هم به برق وصل بود وخاموشه.دوباره سقف نگاه کردم همونو دیدم جیغ کشیدنم تا چندماه تنها نخابیدم ویک ماه هم با چراغ روشن خابیدیم.
اولین اتفاق بود وشروع دردسرهای بعدی.....ونوبتی اذیت کردنمون