این ماجرا مال چندسال پبش هست که برای دوست خانوادگیمون پیش اومد دختر و پسر چند ماهی دوست بودن و بعد قضیه رسمی شد و این قضیع واسه حنابندون و عروسی بود ماجرا ازین قرار بود که شب حنابندان که جشن گرفتند ماهم دعوت بودیم و رفتیم خانواده داماد با هدایا و خریدهایی که با عروس و داماد انجام داده بودند وارد مجلس شدن و در اول صف جاری وایساده بود و میرقصید.. همون موقع مادرشوهر یه ۵۰ تومانی به جاری شاباش داد که تو سال ۹۲ خوب بود و همون موقع ۵ تومان هم به عروس جدید که حنابندونش بود شاباش داد.
وای که یهو دیدیم مادر عروس گفت به دور و بریاش گفت به جاری ۵۰ داد به بچه من ۵ و عروس رفت اتاق و حالا خدا میدونه واقعا از حال رفت یا خودشو به غش زد🙄... یه بحث کوچیک شد و خانواده دوماد و اهل و عیال رفتن و دامادم بردن و پدر عروس گفت عروسی فردا کنسل بشه و عروس گفت اگر کنسل بشه من خودمو میکشم...
خلاصه ما مونده بودیم عروسی بریم یا نه کنسله؟ که فرداش گفتن اوکی شده بیایین🙂
هستید لایک کنید ادامشو بزارم